عاشورائیان کاشمر هیئت فداییان حضرت علی

متن مرتبط با «عازم» در سایت عاشورائیان کاشمر هیئت فداییان حضرت علی نوشته شده است

شد غلام قوم عازم بر سفر

  • شد غلام قوم عازم بر سفرتا بیابد خویش را جای دگر قصد او بد کربلای عاشقانهمره او بود اری مهدیان ان رفیق را شد همراه اوتا چه پیش اید درفردای اوچند روزی قافله درراه بوددرمسیرش چند منزلگاه بودقافله درمنزلی اطراق کردکاروانسالار جفت وطاق کردهرکسی مشغول کارخویش بودخستگی را ازتن خور می زدودقافله یک شب اندر بین راهکرد اطراقی که دارد قصه هانیمه شب ناگاه زیر نور ماه دختری اورد در انجا پناهگشت تا یک همدلی پیدا کندفاش راز خویش بی پرواکنداندر انجا مادر پیری بدیدرفت وپیش پیر زن اهی کشیدکرد با ان پیر زن این گفتگوکه نجاتم ده که دارم ارزوخواب دیدم که بیاد قافلهدرشبی مهتاب دراین فاصلههمرهش مردیست کو درمانگراستدرجوانمردی زهمراهان سراستمیدهد حاجت توبنما ارزوکن مرا با او تواکنون روبرودست اوبگرفت وگردید اودوانسوی مرد خوش خصال خوش بیاندید چون اورا بدو کردی سلامکه مرا حاجت روا کن نیک نام من ترا درخواب دیدم اینچنینکه مرا جاجت دهی حالم ببین درجهان باشد مرا این ارزوصاحب اولاد گردم ای نکوچون غلام قوم بشنید این سخنبست پیمان باخدای ذولمننکه خدایا من وصیلت کرده ای مورد لطف وکرامت کرده ایخواست از جا وگرفت اندم وضوبا خدا یش داشن گویا گفتگوبعد ازان گفتا به ان دختر چنینرو بیار چند بوته ازاین زمینبوته اماده واتش نمود روبدرگاه خداوند ودودگفت ای خلاق رحمان مجید خود مکن این بنده ات را نا امیدچون کمی اتش فروکش کرده بودروسوی دختر واتش کرده بودگفت ای عبد خداوند حکیم خود به اتش عرضه کن بی ترس وبیمگر شوی با اتش سوزان یکی حس نمایی دردرونت اندکی بعد ازان گردی یقینا بارور گفتمت از علم عالم مختصر اب وباد وخاک خود زاینده اندجملگی مهر خدا را بنده انددخترک بروی اتش راست شدبعد ازان انچه دلش میخواست شدرفت باشوهر ببستر خواب کرد شو, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها