شد غلام قوم عازم بر سفر

ساخت وبلاگ

شد غلام قوم عازم بر سفر

تا بیابد خویش را جای دگر

قصد او بد کربلای عاشقان

همره او بود اری مهدیان

ان رفیق را شد همراه او

تا چه پیش اید درفردای او

چند روزی قافله درراه بود

درمسیرش چند منزلگاه بود

قافله درمنزلی اطراق کرد

کاروانسالار جفت وطاق کرد

هرکسی مشغول کارخویش بود

خستگی را ازتن خور می زدود

قافله یک شب اندر بین راه

کرد اطراقی که دارد قصه ها

نیمه شب ناگاه زیر نور ماه

دختری اورد در انجا پناه

گشت تا یک همدلی پیدا کند

فاش راز خویش بی پرواکند

اندر انجا مادر پیری بدید

رفت وپیش پیر زن اهی کشید

کرد با ان پیر زن این گفتگو

که نجاتم ده که دارم ارزو

خواب دیدم که بیاد قافله

درشبی مهتاب دراین فاصله

همرهش مردیست کو درمانگراست

درجوانمردی زهمراهان سراست

میدهد حاجت توبنما ارزو

کن مرا با او تواکنون روبرو

دست اوبگرفت وگردید اودوان

سوی مرد خوش خصال خوش بیان

دید چون اورا بدو کردی سلام

که مرا حاجت روا کن نیک نام

من ترا درخواب دیدم اینچنین

که مرا جاجت دهی حالم ببین

درجهان باشد مرا این ارزو

صاحب اولاد گردم ای نکو

چون غلام قوم بشنید این سخن

بست پیمان باخدای ذولمنن

که خدایا من وصیلت کرده ای

مورد لطف وکرامت کرده ای

خواست از جا وگرفت اندم وضو

با خدا یش داشن گویا گفتگو

بعد ازان گفتا به ان دختر چنین

رو بیار چند بوته ازاین زمین

بوته اماده واتش نمود

روبدرگاه خداوند ودود

گفت ای خلاق رحمان مجید

خود مکن این بنده ات را نا امید

چون کمی اتش فروکش کرده بود

روسوی دختر واتش کرده بود

گفت ای عبد خداوند حکیم

خود به اتش عرضه کن بی ترس وبیم

گر شوی با اتش سوزان یکی

حس نمایی دردرونت اندکی

بعد ازان گردی یقینا بارور

گفتمت از علم عالم مختصر

اب وباد وخاک خود زاینده اند

جملگی مهر خدا را بنده اند

دخترک بروی اتش راست شد

بعد ازان انچه دلش میخواست شد

رفت باشوهر ببستر خواب کرد

شوهرش را از عطش سیراب کرد

حامله گردید وشد شاد از خدا

که شده اورا بخوابی رهنما

بعد از ان گردید انزن عابده

تا بیامد نوبت جشن سده

قافله رفت ونماند از ان اثر

بعد چندی باز میگشت از سفر

دخترک خوشحال از ان ماجرا

که نظر بنموده برحالش خدا

بعد چندی صاحب فرزند شد

فارغ از رنج وغم وتلخند شد

یادش امد عهد بسته با خدا

نام فرزندش شود عبد اله

ارزو می کرد یک بار دگر

خواب بیند قافله دررهگذر

بیند ان عبد خدا بار دگر

هدیه ای اماده کرده مختصر

بود مدتها همی درانتضار

بود او از ناامیدی بیقرار

تا که یکشب باز زنگ کاروان

راشنید اشفته گردید از روان

روبسوی کاروان با صد امید

امد اما عبد مولا را ندید

چند ماهی چون گذشت از ماجرا

دخترک میرفت وقت صبهگاه

ناگهان از پشت سر امد صدا

السلام ای بنده خوب خدا

ایستاد انصدا بود اشنا

بد صدای عبد مولا ان بابا

گفت ای عبد خدا اینجا کجا

جستجو کردم ترا درهرکجا

هر کردم عبد مولا جستجو

کمترت من یافتم سرش بگو

گفت بازن عارف از اسراررب

که نباردپیش نامحرم بلب

کاه تو دنبال مولا میروی

انزمان لبیک حق رابشنوی

اصل جوهر دروجود خودبجو

تا شوی با گوهر خود روبرو

گو بمن گشته دعایت مستجاب

امده فرزند وبگرفتی جواب

کرده ای برعهد بین ما وفا

نام او بگذاشتی عبد خدا

گفتن زن انچه توگفتی کرده ام

هدیه ای از بهر تو اورده ام

عبد مولا کرد با دختر خطاب

بنده را هرگز نباشد اضطراب

درهمه حالی توکل بایدت

اوگره ازکارها بگشایدت

عبد مولا اعتقادش محکم است

دردهای بی دوا را مرحم است

دستگیری میکند ازناتوان

کار نیکویش بود اندر نهان

دارد او ازحضرت مولا نشان

ذاکراست هم دردل وهم درزبان

پیر بابا عبد مولا بوده است

یارو یاور برجوانها بوده است

عبد مولا احترامش واجب است

اری اری اوسلامش واجب است

ارتباتش باخدا پیوسته است

اوبت زشت هوا بشکسته است

پیر بابا عبد مولا امده

با دلی همچون مسیحا امده

هرکه دارد حاجت وعجز ونیاز

عبد مولا حالیا برگشته باز

عبد مولا میکند حاجت روا

چون که باشد بهتین عبد خدا

زن جلو با طفل کوچک دربغل

هرکسی دنبال دارویی دگر

چون غلام قوم دید ان اشتیاه

که همه ازاو میگیرند سراغ

گشت ناراحت خدا را یاد کرد

برزن وبراهل ده فریاد زد

کی خلایق درجهالت کاملید

جملگی دنبال راه باطلید

کی جماعت از چه از حق غافلید

جملگی سربند راه باطلید

دست بردارید از بیهودگی

نیست این هموار راه زندگی

این خرافاتی که پابند شماست

دور ازاسلام وراه انبیاست

من بمانند شما یک ادمم

پیرو راه رسول اکرمم

درد اگر دارید دکتر لازم است

انکه برعلم طبابت عالم است

درد ودارو دردرون خود بجو

اینهمه از فضل این وان مگو

خواستن عین توانستن بود

چشمه ای جاریست کندر تن بود

انکه دارد علم وهم در ما دگر است

اوخداوند حکیم اکبراست

گر ازاو دانی کنه این وجود

خود همی بینی که غیر از او نبود

چیست مردی جز صداقت داشتن

دست در دست حقیقت داشتن

راد مردان را بود صدها کمال

کوشش انسان پی رزق هلال

هرکه شکل مرد دارد مرد نیست

کوشش مردان علیه بردگیست

از خصال نیک مردان جهان

جنگ باشد با ستمگر هرزمان

مرد ان

عاشورائیان کاشمر هیئت فداییان حضرت علی...
ما را در سایت عاشورائیان کاشمر هیئت فداییان حضرت علی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6hosyneyh6 بازدید : 92 تاريخ : شنبه 27 آبان 1402 ساعت: 19:39