عالم و آدم بداند من گدای مجتبایم
هر چه هستم هر چه باشم از برای مجتبایم
از تولد یا که نه روز ازل تا روز محشر
عاشق و مجنون و مست و آشنای مجتبایم
رو گرفته ماهِ امشب از حلولِ ماهِ زهرا
در نماز و سجدهی شکرِ خدای مجتبایم
عِطرِ یاس و یاسمن زد بر مشامِ روزهداران
من چو مبهوتان دیگر در هوای مجتبایم
جان دهم گر جان پذیرد، پیش پایش دل بمیرد
خود به مسلخ میبرم چون من فدای مجتبایم
ای تو یوسفتر ز یوسف، با کرم کنعانیام کن
تا شود روزی بگویم خاکِ پایِ مجتبایم
چشمِ ابری من امشب پر ز بارانِ مدینه
سینه گوید عقده دارِ عقدههای مجتبایم
فطرس از بس در گلویش غم چو بغضی خانه کرده
قطرهی اشکش بگوید بی صدای مجتبایم
هبذا یا فاطمه بنت پیغمبر
دسته گل آوردهای در برِ حیدر
کودکی از جنسِ نور اینچنین زیبا
خندهاش برده دلِ ساقیِ کوثر
جانم فدایت ـ یا حسن جانم
هستم گدایت ـ یا حسن جانم
مولا حسن جانم ـ یا حسن جانم (4)
در بغل امشب علی چون قمر دارد
گنجی از الماس و زر او به بر دارد
خانه نورانی شده از چنین میلاد
فاطمه در خانهاش شه پسر دارد
جانم فدایت ـ یا حسن جانم
هستم گدایت ـ یا حسن جانم
مولا حسن جانم ـ یا حسن جانم (4)
خنده باران شد خدا گلشنِ طاها
شبهِ پیغمبر کندِ عالمی شیدا
ماه بدرِ فاطمه در مَهِ قرآن
عشوه بازی میکند با دلِ زهرا
جانم فدایت ـ یا حسن جانم
هستم گدایت ـ یا حسن جانم
مولا حسن جانم ـ یا حسن جانم (4)
من فدای مقدمت ای پناه من
هر دو ابرویت شده قبلگاه من
گر شود از روی لطف گوشهی چشمی
بر من مسکین کنی تکیه گاه من
جانم فدایت ـ یا حسن جانم
هستم گدایت ـ یا حسن جانم
برچسب : نویسنده : 6hosyneyh6 بازدید : 250