پدر

ساخت وبلاگ

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه‌ ای بود که شد باعث ویرانی من

یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

 گرگ تو شد ، ای یوسف کنعانی من

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

خاک ، زندان تو گشت ، ای مه زندانی من

از ندانستن من ، دزد قضا آگه بود

چو تو را برد ، بخندید به نادانی من

آن که در زیر زمین ، داد سر و سامانت

کاش می خورد غم بی ‌سر و سامانی من

به سر خاک تو رفتم ، خط پاکش خواندم

آه از این خط که نوشتند به پیشانی من

رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی

بی تو در ظلمتم ، ای دیده‌ ی نورانی من

صفحه ‌ی روی ز انظار ، نهان می دارم

 

تا نخوانند بر این صفحه ، پریشانی من

دهر ، بسیار چو من سر به گریبان دیده است

چه تفاوت کندش ، سر به گریبانی من

عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری

غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من

نمودند

من که قدر گهر پاک تو می دانستم

ز چه مفقود شدی ، ای گهر کانی من

من که آب تو ز سرچشمه ‌ی دل می دادم

آب و رنگت چه شد ، ای لاله‌ ی نعمانی من

من یکی مرغ غزل خوان تو بودم ، چه فتاد

که دگرنداری به نوا خوانی من

گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم

ای عجب ، بعد تو با کیست نگهبانی من !

(پروین اعتصامی)

+ نوشته شده در  شنبه سوم تیر ۱۳۹۶ساعت ۳ ق.ظ  توسط حسن رمضان نژاد  | 
عاشورائیان کاشمر هیئت فداییان حضرت علی...
ما را در سایت عاشورائیان کاشمر هیئت فداییان حضرت علی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6hosyneyh6 بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 3:14